چون که من اینجا بودم.

روزهایی که نوشتم.

چون که من اینجا بودم.

روزهایی که نوشتم.

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

برای اینکه خوابی دیدم

من خوابی دیدم.در آن خواب یک سال زندگی کردم.در آن خواب تو بودی.همانطور که در بیداری‌ام هستی.تنها با یک تفاوت، تو دوستم داشتی و من هم دوستت داشتم.

عجیب است.در بیداری ما دو غریبه‌ای آشناییم که گاهی نگاهمان در هم‌ گره می‌خورد و در دنیای خواب ما هم دیگر را دوست داشتیم.

بعد از بیداری طول کشید تا به خاطر بیاورم دنیای واقعی کدام است.در خواب و بیداری دست و پا می‌زدم و گیج بودم.

در آخر با تلخی به خاطر آوردم.واقعیت دنیایی‌ست که نه تو مرا دوست داری و نه من تو را.

و چه حیف.